قصه دوم
شخصی می گوید روزی در ربذه دیدم که ابوذر الاغ خود را آب میدهد.
به نزد اورفتم و سوال کردم مگر کسی نیست که به این الاغ آب بدهد.
ابوذر در جواب گفت از رسوا خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم
حیوانی نیست که هر صبح از خداوند درخواست نکند که صاحبی نیکو کار به من عطا کن
که مرا از آب و علف سیراب کند و زیاده از تواناییم برمن تحمیل نکند .
برای همین است که می خواهم خود به الاغ آب دهم.*
*حلیه المتقین ص 278
نظرات شما عزیزان: